843

ساخت وبلاگ

من و مامان همیشه سر ظرف شستن بحث‌مون میشه. اون با خنده و شوخی میگه خیرسرت دختر خونه‌ای. منم می‌خندم و میگم خوبه خودت میگی خیرسرت.

بعد یه قرار گذاشتیم؛ من هرروز ظرفها رو بشورم و اگه یه روز حالم به حدِ مرگ بد بود، مامان ظرف بشوره. خُب خیلی هم بد نبود، درسته که باید هرروز خونه رو هم جارو بکشم ولی بهتر از ظرف شستنه. چهار ماه و ده روز بعدش، مامان با گریه منو نشوند روی صندلی و بغلم کرد. خودش گریه می‌کرد ولی می‌گفت غمت نباشه، گریه نکنی، ببینم صورتتُ. اون روز مامان ظرفهارو شست. خونه رو هم جارو نکشیدم. حالا هرسال، همون روزی که چهار ماه و ده روز قبلش با خنده به مامان می‌گفتم خوبه خودت میگی خیرسرت؛ مامان ظرفهارو می‌شوره و آروم‌آروم اشکاش میاد. بعد بدون اینکه خونه رو جارو بزنه، چادرشُ برمی‌داره و میره امامزاده.


829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 191 تاريخ : دوشنبه 8 آذر 1395 ساعت: 15:44