بالاخره رسیدم به این نقطه.

ساخت وبلاگ

هیچوقت فکر نمی کردم پذیرفته بشم‌. خیلی چیزا صحه میذاشتن روی این تفکرم‌. یکیش رفتار خودم بود. جوری که بین دوستام بودم .. دیوونه بازی درمیاوردم .. شوخی میکردم .. بلندبلند می‌خندیدم و ترسی نداشتم از اینکه خودِ خودم باشم .. نمی‌تونستم توی جمع، اون روی دیگه‌ی خودم رو نشون بدم. فکر می‌کردم حالا که بابا دلش دختر موقر و سرسنگین می‌خواد .. حالا که مامان از ادب و آروم بودن دخترش تعریف می‌کنه و یه حُسن به حساب میاد .. چرا خرابش کنم؟ چرا منی که در به در دنبال خوبی و پوئن مثبت تو وجود خودمم، از کنج امنم بیام بیرون و شیطنت کنم و این ریسک رو به جون بخرم که کسی از شوخی هامم خوشش نیاد؟ بعدش که نمیشه دوباره یهو ساکت شد .. مودب شد .. آروم شد .. ضایع میشه .. می‌فهمن ..

ولی الان یه سه ماهی میشه که، خودمم‌. آرومم، شوخم، مودبم، شیطونم و پرحرف و بی سروصدا. همه از من بدشون نمیاد. همه هم دوستم ندارن. ولی خب گورِ باباشون. من عاشقِ این ورژن از خودم شدم. چقدر جذابه آدم وقتی خودشه.

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 10:31