دست از شب و روز گریه بردار گلم

ساخت وبلاگ

مریم به حرفت گوش ندادم. شنیدم چی میگی ها. منتهی وقتی کلمه‌ها با عزت و احترام وارد گوشم میشدن، دور از چشم من مینداختن‌شون دور همون لحظه‌. عصبانی نشو. می‌دونی از عصبانی شدنت می‌ترسم‌‌‌.
یادم میاد همون لحظه‌ای که داشتی میگفتی "ببین خر نشی ها" .. قلبم سینه‌ش رو ستبر کرد و با یه نگاه مصمم بهم اطمینان داد که خر شدنی در کار نیست.
یا بعدش که گفتی "تو عاشق شی، دیگه نمیشه کاری برات کرد" مامان داشت میگفت چایی دم کنم با دارچین و دوتا دونه از اون هل هایی که مامانی سوغاتی آورده از مشهد. نفهمیدم چی گفتی کلا.
پنجره باز بود و باد زد زیر برگه‌های طرح خرگوش و صورت اسب و گوزنِ نصفه کاره. انقدر سریع پریدم بگیرمشون که نشنیدم گفتی "کلا نزدیکش نباش که درگیرش نشی زیاد".
مریم همون لحظه که دیدمش و وایسادم و پرسید "الان شبه نه؟" و من که داشتم از گرمای آفتاب عرق می‌ریختم گفتم "آره" .. فهمیدم که اگه به جای دوتا هل، سه تا می‌نداختم یا طرح گوزنِ نصفه اگه میفتاد تووی حیاط .. چیز خاصی هم نمیشد فقط کاش به حرفت گوش کرده بودم.
829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1399 ساعت: 0:31