از قلب ماهی خون تیره میگذره.

ساخت وبلاگ
توو چندتا پیامک نوشته برام که "حالم از هرچی دستگاه گردش خون ملخ و میگو و خردریایی بهم میخوره. به جهنم سیاه که گیاها روزنه دارن توو اپیدرم تحتانی شون. داره میزنه به سرم بزنم زیر هرچی درس و کنکور و گهه. ولی سرم گه خورده، نه؟"
"انقد بیرون نرفتم که امروز رفتم جلوی در کیسه گوجه و تخم مرغو از بابا بگیرم دیدم عه! یه دنیای دیگه هم به جز پذیرایی و آشپزخونه و اتاق من و دستشویی پر سوسک و حموم همیشه یخمون هم هست. چه جالب"
"اون موقع که میرفتم مدرسه هر ههفته باید ناخونامو کوتاه میکردم ولی الان شده عین چنگال گراز. نمیتونم تایپ کنم حتی. حالت بهم خورد؟ راستش یه چی میگم واسه خودت نکنیش داستان ها. همینجوری میگم که یه زری زده باشم."
"میگم چرا هیشکی منو دوست نداره؟ شماها نه ها. یه دوست داشتنه دیگه. و چرا من کسیو دوست ندارم؟ یه چندتا سریال توپ دیده بودم قبلا یعنی تهه عشقولانه بازی بود. تهه فانتزی. پسره آدم .. مهربون .. باشعور .. دختره عین این مدلا. بدبخت بودا. ولی پسره خرپول. حالا منو نیگا! نشستم اینکه خونی که از قلب ماهی رد میشه تیره است و از سرخرگ پشتیش میره تو شش بی صاحابشو حفظ میکنم که برم سر کاری دوسش ندارم. که پول دربیارم. که نشم سربار. که مجبور نشم ازدواج کنم. که خیالم راحت شه و بیفتم تو دل زندگی و دنبال کسی بگردم که حاضر شم پوست دستمو به پوست دستش بدوزم تا ازش جدا نشم."
"چندش بود ولی خیلی باحالم گفتما. خلاصه که همین. تو هم تعریف نکردی واسه من ها. یادت باشه. برم تست استوکیومتری بزنم و اعصابمو سر اینکه روی سولفات چقدش با آب واکنش میده، خورد کنم."
829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 158 تاريخ : شنبه 29 دی 1397 ساعت: 14:36