One Summer's Day

ساخت وبلاگ

حالم از همه ی دنیا خوب تره .. الان دارم با اون دختر مومشکی از پله های نامتقارن پایین میرم و جیغ میکشم .. میخورم به دیوار .. بالای سرم یه پنجره باز میشه و اینبار، یه مار داره مشروب میخوره و جای ماتیکش روی شیشه میمونه .. نیش هاش رو از جا کنده و هنوز گودی هست روی لثه اش .. آروم از کنار دیوار میرم .. در باز میشه .. کلی بخار هست .. هوا مرطوب و گرمه .. یه روشنی میبینم .. کاباچی داره گیاه های خشک شده رو آسیاب میکنه برای ساخت آب گرم حموم ..

لباسامو که عوض کردم .. وقتی تنم دیگه بوی آدمیزاد نداد .. وقتی از روح رودخونه اون دارو رو گرفتم .. هیچ جا نمیرفتم .. 

شاید حداقلش به دیدن خواهر یوبابا برم و کمکش کنم یه شال جدید ببافه..

829...
ما را در سایت 829 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manomoham1 بازدید : 196 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:49