829

متن مرتبط با «شاید» در سایت 829 نوشته شده است

شاید واسه بقیه هم همینه.

  • هرکی اول بیشتر عصبانی باشه، برنده ست. بعد تو که عصبانی میشی، یه چیزی میگی که ناراحتم کنی .. بعد من دلخور میشم و عصبانی و دعوامون میشه. بعد قدرت میاد دست من. حالا من برنده ام. این چه چرخه ی مریض و مزخرفیه آخه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شاید دردها را تازه کند، ببخشید.

  • او درونش یک حفره داشت . که همه عادت داشتند به محض دیدنش به آن اشاره کنند و هرچقدر هم که او سعی می‌کرد به دیگران بفهماند که می‌داند یک حفره‌ی توخالی درونش است- که هیچ‌چیز از طرف مقابل معلوم‌نیست- چون آ, ...ادامه مطلب

  • شایدم بنظر بیاد. چمدونم.

  • شاید اینطور بنظر نیاد .. شاید مثل وقتیکه خودمُ سپر می‌کنم تا توپِ بازیِ وسطی‌مون بهت نخوره، نیست. شاید مثل وقتی نیست که تو رو عقب میزنم تا ماشین بهت نخوره. شاید مثل اون موقعی نیست که سینی رو از دستت پرت کردم تا چاییِ لیوانی که داشت ترک میخورد، نریزه روت. شاید مثل اینها نباشه ولی .. سعی دارم ازت محافظت کنم., ...ادامه مطلب

  • گفتم شاید کنجکاو باشی.

  • در حال حاضر یه موجود غمگین ژولیده بی حوصله ام که گلوش میسوزه و نشسته روی مبل روبروی در., ...ادامه مطلب

  • به خیر گذشت .. یا شایدم فقط "گذشت"

  • نه که دلم نخواست. نه که اهمیت ندم. نه که نتونم از کارتم، شارژ بگیرم. نمیدونستم چی بهش بگم. بار روی دوشمو برداشتم و گذاشتم روی شونه های تو که این اواخر باریک تر شده از بس غصه میخوری., ...ادامه مطلب

  • یا شاید اینطور دلم میخواد

  • اونی که حتی قبل از خود گلدون سفالی هم میدونست قراره بهش بخوری و بیفته، من بودم. ولی تو فکر کن حواسم بهت نیست., ...ادامه مطلب

  • یا شاید هم یه تراول

  • این چراغ چسبیده به تیربرق کوچه ما، یجوری چندین سال داره با دقت پایینو نگاه میکنه که من نمیدونم اون کلید لعنتی چقدر کوچیک بوده که تا حالا پیدا نشده., ...ادامه مطلب

  • انگار بی دلیل .. شاید هم خود به خود ..

  • من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .{ فرشید فرهادی }---------حرفهاتون خونده میشه ولی کسی نمیبینه. نظراتُ میگم ..,انگار,دلیل,شاید ...ادامه مطلب

  • شاید فرشته ها برایش بخوانند.

  • قلبش درد میکرد و میگفت احتمالا هیچ دکتری نمیتواند بفهمد دردش چیست. شاید هم حق با اوست .. «دلم برای مادرم تنگ شده و به اندازه زحل، در سیاهیِ بی خورشیدِ اطرافم گیر افتاده ام» را کسی از روی نوار قلب نمیفهمد .. با خواب و قرص هم خوب نمیشود., ...ادامه مطلب

  • این - شاید - غم انگیزترین حالت غمگین شدن است.

  • خب ... همین؟ ظرفهای ناهارُ بشورم. دوستم نداشته باشی. درس بخونم. کتاب بخرم. کتاب نخرم. دزدکی کاپوچینو بخورم. دوستامُ دلداری بدم و ... فقط همین؟, ...ادامه مطلب

  • شاید هم دختری که اشک هایش را پاک میکند و نان و سمنو میخورد.

  • ادم با جمله ی "خسته شدم" میتواند ادعای بزرگی کند؟ مگر خسته شدن رنج سنی دارد؟ من نمیتوانم خسته باشم از خودم؟ از علاقه ام به رنگ مشکی؟ از وابسته شدنم به شخصیت کتابها؟ از لحن تندم؟ از زود ناراحت شدن هایم؟من نمیتوانم از اینکه بعضی وقتها نمیتوانند تحملم کنند، خسته شوم؟ من نمیتوانم از گریه کردنم خسته شوم؟, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها