829

متن مرتبط با «توی» در سایت 829 نوشته شده است

تویی پایان ویرانی..

  • من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .{ فرشید فرهادی }[email protected] بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حتی یه گاز استریل توی ست پانسمان.

  • من که خودم میگم حالم خوبه. ولی وقتی روزی سه بار دور و بری‌هات ازت بپرسن "خوبی الان؟ چته؟ خوبی؟" .. کم‌کم شک می‌کنی به اینکه واقعا خوبی؟ واقعا؟ یه چیزی هست حتما. یه جای کار می‌لنگه. من می‌لنگم. دارم بهترین تلاشم رو می‌کنم ولی بازم می لنگم. خدایا .. میشه یه مدت انسان نباشم؟ انسان بودن سخته. میشه چند روز، درخت باشم؟ پرنده؟ ماه؟ یه تیکه سنگِ سرگردون تووی فضا؟ یه ماهیِ ناشناخته توی گودال ماریانا؟ یه شخصیتِ خیالی توی یه رمان زرد؟ سیم شارژرِ یه نوکیا ۱۰۵؟ یه نوتیفکیشن توی اینستا؟ یه خط از لیریکِ یه آهنگِ دوزاری؟ هرچی .. هرچی جز انسان. انسان بودن، درد داره. رُس آدم رو می‌کشه. + نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دورترین مغازه ی شلوارفروشی که توی راهش باهات حرف زد.

  • من امروز واقعا بهت احتیاج داشتم. ولی دلم نمیخواست بریم توی یه کافه ی شیک بشینیم و من لته ی دی کف سفارش بدم و تو موهیتو. حتی دلم نمیخواست بریم یه کافه ی درپیت و چای سبز و لیمو بخوریم. این شهرِ تقریبا کوچیک ما،هیچ جایی نداره که بخوای بری هیچکاری نکنی و پولی ندی و آروم شی. بخاطر همین گفتم بیا بریم شلوار بخریم با هم. جور نشد بریم. ولی من هنوزم بهت نیاز دارم. شلوار هم نمیخوام اصلا. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها